‏*عشق آریایی‏2*‏

ساخت وبلاگ

باسلام

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس

یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید

تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین

که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان

میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمه سوزن

اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار

از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی

حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی

که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

و در پایان یادی کنم از

 گوته

"ما با آنچه که عاشقش هستیم شکل میگیریم "

عاشقانه زندگی کنید 

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 329 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

سلام امروز میخوام با اجازه یکی از دوستان و هم کلاسی های قدیمم (خانم م. شاهین) یکی از آثار قشنگش رو به شما تقدیم کنم:

من دلم می خواهدخانه ای داشته باشم پردوست.کنج هردیوارش دوستهایم بنشینندآرام،گل بگو،گل بشنو. هرکسی می خواهدواردخانه پرعشق وصفایم گردد،یک سبدبوی گل سرخ به من هدیه کند.شرط واردگشتن،شست وشوی دلهاست.شرط آن داشتن دل بی رنگ وریاست.بردرش برگ گلی می کوبم، روی آن باقلم سبزبهار،می نویسم ای یارخانه مااینجاست.تاکه سهراب نپرسددیگر خانه دوست کجاست؟!

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 349 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

باسلام خدمت دوستان عزیزم  و استاد ارجمندم "استاد اسمعیل خانی"خوشحالم که خوشتون اومد.درضمن ممنون از هدیه قشنگتون.

تقدیم به شما " استادان ارجمندم " که صمیمانه دوستتان دارم:

گرگ هار

گرگ هاري شده ام 
هرزه پوي و دله دو 
شب درين دشت زمستان زده ي بي همه چيز 
مي دوم ، برده ز هر باد گرو 
چشمهايم چو دو كانون شرار 
صف تاريكي شب را شكند 
همه بي رحمي و فرمان فرار 

گرگ هاري شده ام، خون مرا ظلمت زهر 
كرده چون شعله ي چشم تو سياه 
تو چه آسوده و بي باك خزامي به برم 

آه ، مي ترسم ، آه 
آه ، مي ترسم از آن لحظه ي پر لذت و شوق 
كه تو خود را نگري 
مانده نوميد ز هر گونه دفاع 
زير چنگ خشن وحشي و خونخوار مني 

پوپكم ! آهوكم 
چه نشستي غافل 
كز گزندم نرهي، گرچه پرستار مني 
 پس ازين دره ي ژرف 
جاي خميازه ي جاويد شده ي غار سياه 
پشت آن قله ي پوشيده ز برف 
نيست چيزي، خبري 
ور تو را گفتم چيز دگري هست ، نبود 
جز فريب دگري 
من ازين غفلت معصوم تو ، اي شعله ي پاك 
بيشتر سوزم و دندان به جگر مي فشرم 

منشين با من ، با من منشين 
تو چه داني كه چه افسونگر و بي پا و سرم ؟
تو چه داني كه پس هر نگه ساده ي من 
چه جنوني، چه نيازي، چه غمي ست ؟
يا نگاه تو ، كه پر عصمت و ناز 
بر من افتد ، چه عذاب و ستمي ست 
در دم اين نيست ولي 
در دم اين است كه من بي تو دگر 
از جهان دورم و بي خويشتنم 

پوپكم ! آهوكم 
تا جنون فاصله اي نيست از اينجا كه منم 
مگرم سوي تو راهي باشد 
چون فروغ نگهت 
ورنه ديگر به چه كار آيم من 
بي تو ؟ چون مرده ي چشم سيهت 

منشين اما با من ، منشين 
تكيه بر من مكن ، اي پرده ي طناز حرير 
كه شراري شده ام 
پوپكم ! آهوكم 
گرگ هاري شده ام

 

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 381 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

تقدیم به استاد عزیز و گرانقدرم استاد اسمعیل خانی 

به سراغ من اگر مي آييد 

پشت هيچستانم 
پشت هيچستان جايي است 
پشت هيچستان رگ هاي هوا پر قاصدهايي است
 كه خبر مي آرند از گل واشده دورترين بوته خاك 
روي شنها هم نقشهاي سم اسبان سواران ظريفي است كه صبح 
به سرتپه معراج شقايق رفتند 
 

پشت هيچستان چتر خواهش باز است 
 تا نسيم عطشي در بن برگي بدود 
زنگ باران به صدا مي آيد 
آدم اينجا تنهاست 
و در اين تنهايي سايه ناروني تا ابديت جاري است 

به سراغ من اگرمي آييد 
 نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد 
چيني نازك تنهايي من

                                                   



خانه ی دوست کجاست؟
 در فلق بود که پرسید سوار
                             آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
                    

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 321 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

زندگي خالي نيست‌: مهرباني هست‌، سيب هست‌، ايمانهست‌. آري تا شقايق هست‌، زندگي بايد كرد

 شب آرامی بود

میروم در ایوان،

تابپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟
.....


‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 382 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

آغاز سال

 7034 میترائی و 3750 زرتشتی برابر با 1391 هجری

بر تمام هموطنان ایرانی و خانواده عزیزشان

  خجسته باد 


به امید سرافرازی وطنمان ایران و به یاد دوستان از دست رفته که همیشه در قلبمان جای دارند. ‌ای هموطن از هر کجای این دنیا که باشی‌ دوستت دارم و بهترینهارا برایت آرزومندم به امید روزی که جشن آزادی را در گوشه و کنار خاک ایران زمین بر پا کنیم. جاوید ایران و ایرانی‌ .. هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز و خجسته.


 


سال نو آمد ای سپاس

جـــان ما آسوده دار و شـــــادمان

هم خـِرَد افزای و هم مهر و توان

روز نــــو، امـّــید نو بر دل نشـــان

گشت گرداگرد مهر تابناک ایران زمین

روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین

ای تو یزدان ای تو گرداننده‌ی مهر و سپر

بر ترینش کن برایم این زمان و این زمین

 

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 344 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

سپندارمذگان ایرانی مادر ولنتاین اروپایی را زنده بداریم
 

چند سالی استكه جوانان ایرانی روزی را گرامی میدارند به نام روز ولنتاین (والنتاین یا Valentine) و در این روز اقدام به ارائه هدیه ولنتاینبه كسانی كه دوستشان دارند میكنند ،‌ غافل از اینكه تاریخچه روز عشق ایرانی بسیارقدیمی تر از ولنتاین است. روز والنتین یا والنتاین یا ولنتاین، (روز عشاق و یا روزعشق‌ورزی) عیدی در روز 14 فوریه (۲۵ بهمن‌ ماه و بعضی سال‌ها ۲۶ بهمن‌ ماه) و دربرخی فرهنگ‌ها روز ابراز عشق است. تاریخچه کامل و دقیق والنتاین در دست نیست و دراین مورد حكایات متعددی نقل شده است؛ اما آنچه از پیشینه این روز می‌دانیم باافسانه درآمیخته ‌است. پیشینه تاریخی ولنتاین، تنها به حدود 1700سال پیش بازمی‌گردد،در حالی كه رسمی بسیار قدیم‌تر و با شکوه‌تر با نام «سپندارمذگان» یا «سپندارمذ» یا اسفندگان از بیشاز پنج هزار سال پیشینه در ایران برخوردار بوده و می‌توان گفت، ولنتاین کپی‌‌برداریشده این جشن باستانی ایرانی است. البته برخی نیز شیرین كاری كرده اند و از 14فوریه تا 5 اسفند را دهه عشق نامیده گرامی میدارند! (پنجم اسفند بر مبناي تقويم باستاني ايران زمين برابر با 29 بهمن بر مبناي تقويم كنوني)

هنوز نیز دربرخی از گوشه‌های ایران زمین مانند اصفهان، پهله، ری و دیگر شهرهای ناحیه مرکز وغرب ایران، مراسم جشن اسفندگان همچون گذشته برگزار می‌شود، در این روز، بانوانلباس و کفش نو می‌پوشند، زنانی که مهربان، پاکدامن، پرهیزگار و پارسا بوده‌اند ودر زندگی زناشویی خود فرزندان نیک را به جامعه تحویل داده، تشویق می‌‌شوند و ازمردهای خود پیشکش‌هایی دریافت می‌کنند. آن‌ها در این روز از کارهای همیشگی خود درخانه و زندگی معاف شده و مردان و پسران، وظایف جاری زنانه را در خانه به عهده می‌گیرند.اینجشن را با نام‌های جشن برزیگران هم نامیده‌اند.در روز اسپندگان چند جشن با مناسکیبه‌خصوص برگزار می‌شده‌است. نخستین آنان جشن مردگیران یا جشن مژدگیران بود که ویژهزنان بود. در این روز مردان برای زنان هدیه می‌خریدند و از آنان قدردانی می‌کردند.امروزه نیز بیشترین جنبهٔ مورد تأکید در اسپندگان قدردانی از زنان است.


"سپندارمذ" لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمیننماد عشق است چون با فروتنی و گذشت به همه عشق می‌‌ورزد.

"سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنارهم معنا پیدا می‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیهمی‌‌دادند.

مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌کردند.

جشن "سپندارمذگان" یا "اسفندگان"، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.



  بیایید

 همه ساله به جای ولنتاین

در 25 بهمن ماه

سپندارمذگانرا در29بهمن را

جشنبگیریم

و به نشانهعاشقی این روز را برای عشقمان

شیرین سازیم.

سپندارمذگان روزمهر و مهرورزی ، روز مهر به زن ، زمین و ایران.

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 332 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

با سلام
فردا سالروز درگذشت صدای همیشه جاویدان استاد فریدون فروغی هست دوستداران اگر مایل به رفتن سر مزار استاد هستند این آدرسش هست :
 روستای قرقرک - تقریبا تو کیلومتر ۱۰ جاده اشتهارد - بوئین‌زهرا یه فرعی هست که میره سمت روستا!


بگویید بر گورم بنویسند
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت
مهربان بود
ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت
ولی از آن لذت نبرد
در آبگیر قلبش جنب و جوش بود
ولی کسی بدان راه نیافت
در زندگی احساس تنهایی می نمود
ولی هرگز دل به کسی نداد
وخلاصه بنویسید
زنده بودن را برای زندگی کردن دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن
روحش شاد و یادش گرامی

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 335 تاريخ : دوشنبه 9 ارديبهشت 1392 ساعت: 0:10

زیر این گنبد کبود

عشقی بالا تر ازتو نبود

عشقی که هرگز از یادم نمیره

بلکه تو دلم پر رنگ ترم میشه

میمونه و میکوبه تو قلبم همیشه

وقتی نزدیکم میشی تو کم کم

وقتی تو چشات میشینه شبنم

دلم میخواد بیاد زیر پات

میخوام بمیرم جلوی اون نگات

چه زیباست اون لحظه ها که خیره میشم تو نگات

واسه من بهترین لذت هاست

چه زیباست گفتن از تو سخن

آوردن به یاد


روزایی که بودیم باهم


‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 365 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1392 ساعت: 20:11

.....حتما بخونید....
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید،مواظب خودتان باشید.زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخرلبخند زد .چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

‏*عشق آریایی‏2*‏...
ما را در سایت ‏*عشق آریایی‏2*‏ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat0098 eashghe-ariyaie2 بازدید : 303 تاريخ : يکشنبه 8 ارديبهشت 1392 ساعت: 20:11